در انتظار ذوالبر | ||
|
در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد. وقت ضرورت چو نماند گريز دست بگيرد سر شمشير تيز شاه از وزيران حاضر پرسيد: اين اسير چه مى گويد؟ هر كه شاه آن كند كه او گويــد حيــــــــــف باشد كه جز نكو گويــــــد و بر پيشانى ايوان كاخ فريدون شاه ، نوشته شده بود: جهان اى برادر نمانـــد به كس دل اندر جهان آفريــــــــن بنــــد و بس مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت چو آهنگ رفتن كند جان پـــاك چه بر تخت مردن چه بر روى خـــــــاك به اين ترتيب با يادآورى اين اشعار غرورشكن و توجه به خدا و عظمت خدا، بايد از خواسته هاى غرورزاى باطن پليد چشم پوشيد و به ارزشهاى معنوى روى آورد و با سر پنجه گذشت و بخشش ، از فتنه و بروز حوادث تلخ ، جلوگيرى كرد، تا خداوند خشنود گردد. منبع: کتاب حکایتهای گلستان سعدی به قلم محمد محمدی اشتهاردی نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ پنج شنبه 9 اسفند 1391
] [ 23:50 ] [ یاران ذوالبر ] |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |